سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 اردیبهشت 2 , ساعت 3:20 عصر

ما هم فردا به وزارت فرهنگ و ارشاد رفتیم ولی هیچ خبری از مسئول نبود . بالاخره ، بعد از چند ساعت حرف و جر و بحث آن ها راضی شدند که اسم کتاب همان رزمنده شش ماهه باشد ولی یک مشکل دیگر را بوجود اوردند و آن هم این بود که کتاب را باید دخل و تصرف کرد ، باید با متن کتاب دست کاری کنیم چون آن ها با ما از در لج وارد شده بودند ما هم قبول کردیم و در ص 10 کمی متن را دست کاری و سپس از ما تعهد گرفتند که همین متن را به چاپ برسانیم .

بعد از دو سه ساعت انتظار دیدیم مسئول مربوط نیامد . به طرف قم حرکت کردیم . در وسط راه حاج آقا فرمودند که به فلان رستوران که یکی از دوستان ما و شاگرد حاج آقا در آن جا کار و صاحب رستوران نیز بود برویم به آن جا رفتیم جای شما خالی ناهار خوردیم و ما بین ناهار هر چه تماس می گرفتیم با وزارت فرهنگ و ارشاد می گفتند مسئول نیامد . تا این که بعد از چند بار تماس مسئول آن آمد و ما با موبایل تماس گرفتیم و صحبت کردیم . نهایت حرف آن ها این بود که باید مجوز دائمی به شما ندهیم فقط مجوز یک بار چاپ . خیلی ناراحت شدم رفتم بیرون رستوران و از آن جا زنگ زدم گفتند دو راه بیشتر نداری 1 صبر کن تا دو ماه دیگر که مسئولین عوض شوند شاید فرجی شود 2 یا نقاش را بیاور تهران و با او صحبت کنیم . من گفتم که راه دوم که اصلا نمی شود ولی راه اول آن هم خیلی سخت است تازه بعد از دو ماه آن ها جلسه بگیرند و وقت ملاقات به من بدهند . خدایا چه کار کنم . وارد رستوران شدم خیلی ناراحت و غمگین . این بار گفتم می روم دوباره تماس می گیرم . تماس گرفتم گفتم حاج آقا فلانی اگر سیندرلا و حسن کچل مدرسه نمی رفت و اگر می رفت جمعه می رفت و ... تا این جملات را گفتم آن مسئول گفت باشد به تو مجوز دائمی می دهیم . خیلی خوشحال شدم واقعاً دلم شکسته بود که چرا با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله این کار را انجام می دهند . وارد رستوران شدم آن هم با حالت خوشحالی و به حاج آقا و دیگر دوستان عرض کردم که به من مجوز دائمی می دهند . ولی برای اطمینان دوباره به وزارت خانه تماس گرفتم و گفتم مجوز دائمی می دهید یا مجوز یک بار چاپ . ( یک بار چاپ یعنی یک بار کتاب را چاپ کنید و برای چاپ دوم بیائید مجوز بگیرید ) که آن ها گفتند مجوز دائمی . و فردا رفتم وزارت خانه و مجوز کتاب ( چاپ ) دائمی را گرفتم و به آدرس ساری منزل حاج آقای غفاری فرستادم . واقعاً سختی زیاد ، فشار روحی زیادی را متحمل شدم ولی هر چه بود به لطف خدا و حضرت علی اصغر علیه السلام به پایان رسید .

این کتاب در 10000 نسخه قیمت 3500 ریال در تاریخ 28/8/84 در قم به چاپ رسیده است .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ