سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرا با عصمت تأیید فرما و زبانم را به حکمت بگشای . [امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعای استغفار ـ]
 
پنج شنبه 89 فروردین 5 , ساعت 1:1 عصر

                        بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به تمامی دوستان عزیزم

إن شاءالله سالی خوش به همراه همت مردانه تان در زندگی جدید شروع کرده باشید.

امروز شهادت بی بی فاطمه معصومه علیهاالسلام را هم خدمت شما دوستان تسلیت عرض 

می نمایم.

جای همه شما درمشهد امام رضاعلیه السلام خالی بود ومن هم نایب الزیاره همه شما بودم.

روز جمعه 28 اسفند 88 از قم با یک کاروانی با 16 ساعت تو راهی سرانجام به مشهد مقدس رسیدیم.

در یک حسینیه جای گرفتیم و طبق معمول خانم ها با آقایان مکان هایشان جدا بود.

من که نتونستم به حرم برم و از طرفی حرم جای سوزن انداختن نبود تا دست به ضریح مطهر آن امام همام بزنم ولی سال نو رو به اتفاق داداش هایم و اقوام خانمش در حرم أمن رضوی تحویل و شروع نمودیم و روز اول نیز با دیدن فرزند مرتضی علی علیه السلام یعنی مقام معظم رهبری چشمان ما به جمال سید عزیز نورانی گردید.

اما داستان طلا به جای قند و چایی چیه!!!

رئیس کاروان حاج حسین نیافر که بچه کوچولوها بهش می گفتند حاجی نیلوفر اینه:

به زن ها قند و چایی نمی داد میگه یک سال من حدود 30 کیلو قند و چایی از قم برده بودم به مشهد اواخر روز می دیدم خانم ها میگن ما قند و چایی نداریم و من به اونا می دادم باز هم کم می اومد روز آخر گفتم خانم ها، خانم من طلا گم کرده وسایل شما مال خودتون من هم چشام رو درویش می کنم به وسایل خصوصی شما هم نگاه نمی کنم همین طور که به ساک ها نگاه می کردم هر کسی که قند و چایی گرفته رو از ساک ها می آوردم بیرون وجالب این جا بود که حدود 20 – 30 کیلو قند و چایی به دست آوردم و از اون به بعد دیگه به خانم ها قند و چایی نمی دهم؛ مگر در حدّ ضروری.

خانم ها هم از دست حاج حسین ناراحت بودند ولی ما از موضوع خبر داشتیم هر کسی به خانم خودش موضوع رو می گفت.

خلاصه ما هم به لطف خدا وامام رضا به 7 روز مسافرت ساعت 10 به شهر مقدس قم رسیدیم .

                 قربان همه شما



لیست کل یادداشت های این وبلاگ