سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه شما را دوستبدارد، خدا را دوست داشته است، و هرکه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است . [امام هادی علیه السلام ـ در زیارت جامعه ـ]
 
دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 5:15 عصر

سؤال: در این صورت راه و چاره چیست؟

جواب: بهترین راه آن است که در صفحات قبل بدان اشاره گردید و آن وجود مبارک آیات الهی است که نورانیت خاصی داشته و دارد.

البته خود فصول و طبیعت، به دنیا آمدن نوزاد و مکیدن شیرمادر، گردش شب و روز و... بهترین نشانه‌های جلال، عظمت، قدرت و امثال آن از

خداوند متعال می‌باشد.

لطف را معنا نمودیم اما خود لطف بر لطف محصِّل و مقرِّب نیز تعریف گردید؛

لطف محصِّل: اگر خداوند تبارک که به انسان مرحمتی فرموده و او را از جهان نیستی به هستی آورده و این بنده قدر نعمت و شکرگذاری خالق

خود را به جا بیاورد به آن چیزهایی که خالق دستور داده، چه حرام، چه حلال و... به گوش جان سپرد و بدان عمل نماید این نوع لطف را لطف

محصّل گویند.

لطف مقرِّب: امّا همین برگزیده مخلوقات به یک نحوی نتوانست تکالیف و وظیفه شرعی و قانونی‌اش را انجام دهد چه خودش نخواسته باشد و

چه پیش آمد و مشکلی در کار و سر راه او به وجود آمده باشد، انجام نداده و ندهد، این نوع را از لطف مقرّب گویند.

با این وجود بعضی بر آن باورند که اگر مثلا نماز نخوانند می‌توانند به خداوند نزدیک و وارد بهشت و از نعمت‌های الهی بهره‌مند شوند. آیا سخن

این عده از انسان‌های متفکر و روشنفکر صحیح است؟! اگر صحیح باشد پس آیات الهی که می‌فرماید:«ما خلقتُ الإنسَ والجنَّ الّا لیعبدونَ» چه

می‌شود. و امثال این آیات در نقاط سوره‌های مختلف چطور؟! بعضی‌ها هم چون مصنف گرانقدر کتاب محاضرات فی‌ اللهیات بر این باور بوده و

هستند که اگر خداوند به شخصی لطف و کَرَمی نموده از این باب که اگر به آن‌ها بگوید اطاعت کنید و گناه نکنید و.. مؤثر باشد خیلی خوب است

و الّا اگر به آن‌ها به عنوان تشویق و.. باشد از باب فضل و کرم خودش است وگرنه از نظر عقل که هیچ معنایی ندارد که خالق، عبدی را به زور

وادار به کاری که عبد مصلح و ناسازگار و سرکش نماید. و این صحیح نیست و سخن حق هم همین است و آن عدم صحیح از چنین خالق ذات

الهی است. و حال آن‌که خداوند مبرّی از چنین چیزهایی است.لذا خداوند انسان را آفرید تا محدود زمانی آزادانه زندگی کند، سپس به او دستور

داده می‌شود که بعد از آزادی و انجام ندادن اعمال و تکالیف، نوبت و وقت آن رسیده کارهایی که موازین با شرع مقدّس است انجام‌ دهی و یا

انجام ندهی. سؤال این جاست آیا انسانِ آزادی که تا به حال به تکالیف الهی عمل ننموده،آیا هم چنان آزاد و بی‌اختیار و بااختیار می‌تواند انجام

ندهد. یا حتماً عذاب و سختی در میان و پشت سر نافرمانی‌اش بوده و هست؟

برای روشن شدن سؤال باید چنین جواب داد، که، امام رضا(علیه‌السلام) فرمودند: مثلا فرزند پسر را از هشت ‌سالگی وادار به خواندن نماز کنید.

(وسایل‌‌الشیعه، ج3، ص13). همان طور که خداوند متعال خلقت آسمان و زمین و امثال آن را در شش روز آفریده و ساخته است، تکالیف نمودن

به عبد را منوط به آهسته آهسته نمودن و با تعقل و تفکر و... بیان می‌دارد. خداوند متعال به انسان که طاقت چیزی را ندارد تکلیف نمی‌کند.( لا

یکلف‌الله نفساً الّا وُسعَها)(بقره: 286) از آن طرف تکلیف بمالا یُطاق نیز از جانب مولی به عبد قبیح است، مثلا: فروشنده‌ای به خریداری بگوید

کبوترانی که در آسمان پرواز می‌کنند به تو می‌فروشم. صحیح است که این در باب معامله بوده و لذا بیع نیز باطل است. حال چه برسد به خالق

و آفریننده انسان که به انسان بگوید: تو که طاقت انجام دادن کاری را نداری من از تو می‌خواهم آن را انجام بدهی. و این محال است و مردود. از

طرفی انجام تکالیف باید براساس اختیار باشد نه زور؛ چرا که انسان با اختیار و آزاد می‌تواند در مقابل کاری که در شرع مقدس آمده انجام بدهد و

در مقابل پاداش دنیوی و یا اخروی بگیرد و این بهتر از آن است که انسانی را به زور وادار به کاری کنند که از عهده آن خارج است و حال اگر

خداوند انسان را با زور وادار به انجام دادن آن بنماید، خلاف طبیعت خدایی و خارج از مظهر لا یزالی‌اش می‌باشد. در این صورت اگرانسان خداوند

را شناخته باشد باید به فرستاده‌های او نیز اعتقاد بدارد. یعنی اگر لامپی روشن شود و کلیدی هم داشته باشد مابین لامپ و کلید سیم

می‌باشد که ارتباط بین کلید و لامپ است. حال اگر این سیم نباشد چطور؟ در مثال بالا واسطه بین لامپ و کلید سیم است و سیم همان انبیا و

اولیا و اوصیای به حق آنان‌اند که اطاعت از آنان واجب است. مثال دیگر: خورشید به زمین نور می‌دهد، حال اگر یک لکّه ابری یا سیاره‌ای و...

جلوی خورشید را بگیرد کسوف شود، در این صورت چطور؟ چرا که همه پیامبران و اولیا و اوصیای الهی مأمور برآنند که انسان‌ها را به کمال

برسانند، چون خودشان به کمال رسیده‌اند. همان‌گونه که در قرآن کریم بدان ذکر گردید:«اطیعو‌اللّه و اطیعو‌الرسول و اولی‌الأمر منکم».(نساء، 59).

اما در مثال بعدی: خورشید به زمین نور می‌دهد اگر چیزی جلوی خورشید را بگیرد، زمین از گرفتن نور خورشید بی‌بهره خواهد شد و آن رشد و

نموّ را از دست می‌دهد. نکته قابل توجه آن است که خداوند تبارک و تعالی انبیا، اولیا و اوصیای به حق آنان را که همانند خورشید است برای

هدایت انسان‌ها فرستاده تا انسان‌ها از وجود پربرکت آنان استفاده نمایند. و این انسان است که آیا خودش می‌خواهد به رشد و کمال برسد و یا

نمی‌خواهد پس اگر مخلوق گناه کند گناه او واسطه بین انبیاء ائمه معصومین(علیهم‌السلام) شده و از فیض عظمای آنان بی‌بهره خواهد شد.


دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 5:11 عصر

2-‌ نکوهش عقل: بحث این است که آیا همان طور که در قرآن کریم ا زعقل ستایش شد، از آن طرف نیز آیاتی در مورد نکوهش عقل وارد گردیده یا نه؟ اگر انسان متدبر و آگاهی که هرچند به اندازه و مقدار کمی که قرآن می‌خواند و در آن نظر و تفکری بیاندازد خواهد دید که در هیچ آیاتی از قرآن کریم از عقل، نکوهشی وارد نشده و اگر هم وارد شده باشد از ائمه معصومین(علیهم‌السلام) وارد گردیده، که باید به طور اختصار در مورد آن توضیح و آورده شود. اما اول باید روایات اهل بیت(ع) در مورد ستایش عقل را بیان نماییم تا خدشه‌ای در مورد نکوهش آن وارد نشود، هرچند که بعضی از انسان‌های مفرض و فرصت‌طلب نکوهش عقل را دسیسه قرار ندهند و آن را نیکو می‌پندارند.

اما ستایش عقل:

الف: امام رضا(ع): دوست هرکس خِرد«عقل» او است و دشمنش نادانی«جهل» او(تحف‌العقول، ص467).

ب: پیامبر اکرم(ص): بر تو باد به فراگیری دانش، چرا که نعمت دانش و بینش یاران با ایمان است، و بردباری وزیر او، و خرد«عقل» راهنمای او و کار و کوشش شایسته سرپرست او.(نهج‌الفصاحه، ح1961 ص375) .در زمینه ستایش عقل از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) روایاتی وارد گردید که به طور اختصار از آن گذشتیم.

اما نکوهش عقل:

الف: حضرت علی(ع): و خدا را با میزان عقل خود ارزیابی مکن، تا از تباه‌شدگان نباشی.(نهج‌البلاغه، خ91، ص157).

و عقل ما را به حقیقت ذات خود آگاه نساخته.(نهج‌‌البلاغه، خ49، ص101).

در این باب نیز در کتاب‌های ادعیه از ائمه معصومین(علیهم‌السلام) و روایی همچو تحف‌العقول، اصول کافی و امثالهم بدان اشاره گردید، که خارج

بحث ما می‌باشند. ناگفته نماند در مقابل ستایش و نکوهش عقل، ستایش و نکوهش جهل نیز مورد بحث و اتفاق آیات، روایات، عرفا و... نیز بوده

است.

بعد از این مقدمه لطف را معنا می‌‌کنیم: هرچه که بندگان را به اطاعت نزدیک و از معصیت دور می‌کند لطف گویند. لَطَفَ بِفُلانٍ و لِفُلانٍ:‌در لغت به

معنای به فلانی مهربانی و نرمی کرد.

لَطَفَ‌اللهُ بالعبدِ و لَهُ: خدا بنده را با مهربانی خود موفّق کرد و به خواسته‌اش رسانید. او را نگه داشت. اللُطف: الطاف مِن قِبَلِِ‌اللّه: توفیق خدایی

موفقیتی که خدا برای انجام کار خیر می‌دهد. لطف خدایی، نگه داشتن و حفاظت خدا بنده را.(المنجد، ص1680).

اما نام مبارک خدا: اساسی‌ترین مسئله جهان‌بینی، اعتقاد به وجود خدای جهان‌آفرین است ؛زیرا معاد و نبوّت و سایر اصول و فروع جهان‌بینی

بر آن متفرّع است و در صورت منفی بودن آن جهان‌بینی مادی تثبیت خواهد شد.

به هر حال دل هر انسانی با نام و یاد خدا آشناست و در ژرفای روح وی مایه‌ای برای شناخت آگاهانه خدا وجود دارد که قابل رشد و شکوفایی

است.

البته برای شناخت خدا راه‌هایی را مشخص نموده‌اند که من جمله:

الف: کسانی که در جهان دنیوی گرفتار شبهات نشده باشند.

ب: کسانی که اگر گرفتار مقداری از شبهات شدند و راه متوسط را ادامه می‌دهند.

ج: انسان‌هایی که زیاد دچار شبهات و وسواسیت در عقل ناقص خود را دارند و باید پیچ و خم های زیادی عبور کند.(سیصد پرسش و پاسخ،

آموزش عقاید مصباح یزدی، 23-28).


دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 5:9 عصر

                             بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

«قاعده لطف»

یکی از مسائل مهمّ اعتقادی، وجود لطف بر خداوند متعال می‌باشد که در بعضی از فِرَق‌های اسلامی نیز صحبت به میان آمده و عرف و حدیث‌هایی در این باب وارد شده است.

اگر انسانی وارد هر بخشی شود ناچار باید اول مفهوم و تعریف آن بحث را بشناسد تا بتواند دربارة آن سخن به میان بیاورد. لذا بر آن شدم، اوّل بحثی را که این‌جانب در مورد آن صحبت و سخن به میان آورم به طور خلاصه مقدمه‌ای راذکر نموده و سپس تعریف کرده، و در مورد پیرامون موضوع بحث، چند صفحه‌ای به رسم یادبود تقدیم خوانندگان عزیز بنمایم.

یکی از فروعات مسئله حسن و قبح عقلی، وجود لطف بر خداوند است. و آیا این مطلب صحیح می‌باشد؟ حسن و قبح یعنی چه؟ عقل چیست؟ این‌ةا باید به طور خلاصه روشن گردد تا لطف و خداوند معنا شود.

حُسن: هرچه که با طبع انسان سازگار و موافق غرض و عقل نیز آن را قبول و موجب کمال نفس باشد. قُبح: بر عکس حسن است.

عقل: در لغت به معنای«نگه داشتن» و «بستن چیزی» می‌باشد. اهل لغت این‌گونه می‌گویند:

الف: «عَقَلَ البَعیرَ» یعنی: زانوی شتر را با زانوبند بست. در بعضی از جاها نیز گویند که آن ریسمان«زانوبند» را عقال می‌گویند. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:«اِنَّ‌العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَملِ: همانا عقل ریسمان«نگه‌دارنده» از جهل است. (بحار، ج1، ص117).

ادامه مطلب...

دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 5:7 عصر

     اصل روز سیزده‌ بدر از این جا به هم رسید:         

چون عید شهر بزرگ ایشان می‌شد صغیر و کبیر به آن شهر می‌آمدند و نزد صنوبر بزرگ و چشمه ی اصل حاضر می‌شدند و سراپرده رفیعی از دیبا که به انواع صورت‌ها آن را زینت داده بودند به سر آن درخت می‌زدند و برای آن سراپرده دوازده درگاه مقرر کرده که هر درگاهی مخصوص اهل یکی از آن شهرها بود و از بیرون آن سراپرده برای آن صنوبر سجده می‌کردند و قربانی‌ها برای آن درخت می‌آوردند، چندین برابر آنچه برای درختان دیگر می‌آوردند و قربانی می‌کردند.

در این حال شیطان لعین می‌آمد و آن درخت را حرکت می‌داد و از درخت به آواز بلند با ایشان سخن می‌گفت و وعده‌ها و امیدواری‌ها می‌داد، بیشتر از آنچه شیاطین دیگر می‌دادند. پس ،آن ها سرها از سجده برداشته چندان به خوردن شراب و طرب و ساز و لعب مشغول می‌شدند که مدهوش می‌افتادند و 12 شب و روز به عدد تمام عیدهای سال چنین بوده و روز سیزده متفرق می‌شدند.

       خداوند بر اصحاب رس اتمام حجت نمود:

چون کفر ایشان و پرستیدن آن‌ها غیر خدا را زیاد طول کشید حق‌تعالی پیغمبری از بنی‌اسرائیل به نام حنظله به ایشان مبعوث نمود، پس مدتی در بین آن‌ها ماند و ایشان را به معرفت خدا و عباردت او دعوت نمود ایشان او را پیروی نکردند چون دید ایشان در ضلالت مستمرند بر نصایح افزود، تا روز عید ایشان شد با حق‌تعالی مناجات کرد، که ای پروردگارم! این مردم نباتی را می‌پرستند،پس، قدرت خویش را به ایشان بنمایان، روز دیگر دیدند درختان ایشان خشکیده، تعجب کردند و دو فرقه شدند، گروهی گفتند: این مرد که دعوی نبوت می‌کند برای خدایان شما جادو کرده که شما را از خدای خود به خدای خودش بگرداند، و دسته دیگر گفتند: بلکه خداهای شما بر شما غضب کرده‌اند، زیرا این مرد عیب ایشان را گفته ،مذمت کرده و شما او را منع نکردید، پس به این جهت حسن طراوت خود را از شما پنهان کردند تا برای ایشان غضب کنید و از او انتقام بگیرید و همه اتفاق به قتل او نمودند.

        ادامه مطلب...

دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 5:3 عصر

                                   بسم الله الرحمن الرحیم

آیات:

1-‌ «وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا»(فرقان/38)

2-‌ «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابِ الرَّسِّ وَثَمُودُ»(ق/12)

مردی خدمت حضرت عرض کرد: یا امیر‌المؤمنین(ع) مرا خبر ده از قصه اصحاب رس که در کدام شهر بوده‌اند و منزل‌های ایشان در کجا بود و پادشاه ایشان که بوده، آیا خداوند پیغمبری بر ایشان مبعوث نموده یا نه؟ و به چه هلاک شدند‍؛ زیرا من در کتاب خدا ذکر ایشان را می‌بینم و خبر ایشان را نمی‌بینم.

           حضرت علی(ع) از اصحاب رس خبر می‌دهد:

حضرت علی(ع) فرمود: از جریانی سؤال کردی که کسی پیش از تو از من نپرسیده است و بعد از من کسی خبر ایشان را به تو نخواهد گفت مگر آنکه از من نقل کند و در کتاب خدا هیچ‌آیة نباشد مگر آن که تفسیر آن‌را می‌دانم در کجا نازل شده، از کوه و دشت در چه وقت فرود آمده، از شب و روز. پس اشاره به سینه ی مبارک خود نمود و فرمود که در این جا علم بی‌پایانیست ولکن خواستارانش اندکند و در این زودی پشیمان شوند هنگامی که مرا نیابند. ای تمیمی، قصه ی  ایشان آن است که: ایشان گروهی بودند که درخت صنوبر را می‌پرستیدند که آن را شاه درخت می‌نامیدند و آن را یافث‌بن نوح در کنار چشمه غرس کرده بود که آن چشمه را روشناب می‌گفتند و آن چشمه را بعد از طوفان برای نوح بیرون آورده بودند و ایشان را برای آن اصحاب رس می‌‌نامیدند که پیغمبر خود را در زمین دفن کردند و ایشان بعد از حضرت سلیمان(ع) بودند و دوازده شهر بر کنار نهری که آن را رس«در پای کوه البرز» می‌گفتند و در بلاد مشرق واقع بود داشتند(ظاهرا این زمان ارس نام دارد) و ایشان را به اعتبار آن اصحاب رس می‌گفتند که در آن زمان نهری از آن پر آب‌تر و شریف‌تر نبود و شهری بزرگتر و معمورتر از شهرهای ایشان نبود.

                               ادامه مطلب...

پنج شنبه 88 فروردین 27 , ساعت 10:13 عصر

     

آن طوری که بعضی از اهالی آن منطقه برایم تعریف نمودند را برایت ذکر نمایم:

در اوایل ماه مهر و آبان خوردن گوشت خوک در آن مناطق بسیار می‌شود و دختران و زنان، بعضی از گوشت خوک را به ساق پاهایشان می‌زنند و اثرات خارش را نیز در بعضی موارد بعد خوردن گوشت دیده می‌شود و این خود نشانه‌ی آن است که به فحشا روی می‌آورند و فساد و فحشا و زنا در آن موقع بسیار است. چون شهوت آن زیاد می‌شود و این خود یکی از اثرات خوردن گوشت خوک است و انسان بدون ناموس می‌شود. اگر شما طالب آن هستید که اطلاعات بیشتر در مورد آن فرقه داشته باشید باید به کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده من جمله: سیری کوتاه در مرام اهل حق نوشته استاد محمد مردانی رجوع نمایید.

2ـ گروهی که علی علیه السلام را ذاتاً خدا می‌داند و دین خود را !! جدا از اسلام می‌شمارند و واجبات شرعی را قبول ندارند.

3ـ گروه آخر که به اصطلاح اهل حق‌های به ظاهر مسلمان که خود را شیعه امامی می‌دانند. و بعضی از سران به تازگی به سر عقل آمده و خودشان را جزو شیعه می‌پندارند و مثلا رفتن به نماز جمعه را قبول کردند!!.

ناگفته نماند که بعضی‌ها هنوزهم همان اهل حق گروه‌های بالا هستند و یاران و پیروانشان هیچ اعتقادی به گفته‌ی سران خود ندارند چون وقتی به یک مسلک و روشی پای‌بند شوند دیگر برگشتن به قبل خیلی زحمت دارد و مرد می‌خواهد که برگردد. روایتی داریم به این مضمون که معصوم علیهم السلام فرموده است: اگر سران و رهبران یک فرقه‌ای مردمی را از راه حق دور کند و پیروان باطلی را به وجود آورد هماره در آتش جهنم خواهد بود «هرچند توبه کرده باشد» تا تمام آنان را از دین و فرقه‌ی باطل برگردند به دین اصلی و اصیل که همان اسلام و شیعه‌ی محمدی - و شیعه علوی است. و این خیلی بعید است!!!

فدایت گردم! این‌ها نکته‌ی قابل تأملی است که ما باید به آن فکر کنیم و گرنه در این مدت عمر کوتاه و کمی وقت نمی‌شود به همه‌ی آنان پاسخ کامل و تمام داده شود. پس بیا قدر این عمر کوتاه خود را بدانیم و آن را به بیهودگی و باطل نگذرانیم.

در پایان: هدف از این نوشتار آن نیست که به شما بفهمانیم بنده سواد داشته و دارم. نه خیر. بلکه من از همه‌ی دوستان بی‌سواد‌ترم. اگر زیبایی در این نوشتار مشاهده نمودید از لطف و احسان و کرم خدا و فرستادگان صالحش می‌باشد و اگر نقصان و کاستی وجود داشت از حقیر و بی‌سوادی من بوده است. ثواب این نوشتار را هدیه به روح پیامبر و خاندان پاکش اموات تمام مؤمنین و مؤمنات، شهدا و علی‌الخصوص از آبا و اجدادم می‌نمایم.

بماند سال‌ها این نظم و ترتیب                   زما هر ذره خاک افتاده جایی

غرض نقشی است کز ما باز ماند              که هستی را نمی‌بینم بقایی

مگر صاحبدلی روزی به رحمت               کند در حق درویشان دعایی

در این مدت که ما را وقت خوش بود    زهجرت هزارچهارصدوبیست‌وهشت بود(1387)

مراد ما نصیحت بود و گفتیم            حوالت با خدا کردیم ورفتیم  

                                           والسلام علی مَنِ اتَّبع الهُدی

                          و درود و رحمت بر کسی که از حق تبعیت و پیروی می‌کند.

طاهر خوش ساروی

استان سیستان و بلوچستان/شهرستان زابل

شهرستان بُنجار، روستای سیاسر. 10-12 کیلومتری مرز افغانستان

9/10/1387 ش مصادف است با شب دوم محرم الحرام

ساعت 50/11 شب.



[1]- گلستان سعدی ص 11. با کمی دخل و تصرف.


پنج شنبه 88 فروردین 27 , ساعت 10:12 عصر

نماز شب نوزدهم شعبان

15 بار بخواند، خداوند همه‌ی گناهان گذشته و آینده او را می‌آمرزد و نمازهایی راکه بعد از این می‌خواند،

 قبول می‌کند و اگر پدر و مادر او در جهنم باشند، بیرون آورده می‌شوند.(1)

 

با این مقدمه کوتاه، می‌خواهیم سیری کوتاه در مورد مرام اهل حق که به اصطلاح علی اللهیان نامیده می‌شود توضیح دهم:ـ گروه شیطان‌پرستان که بیشتر در «کرند» و «سرپل ذهاب» و نواحی مجاور آن

-جوان عزیز و خوشگلم! این را هم می‌دانی که اهل حق خودشان رابه اصطلاح گروه حق!!! می‌نامند «کلمه‌ی حق را در حساب ابجد برابر 108 است و با دو نقطه که بر روی کلمه‌ی «ق» است کنار 108 گذاشته و خودشان را برابر با 110 نموده‌اند. یعنی

 «اهل علی!!!». نمی‌خواهم برای شما کتاب و یا داستان نویسی کنم بلکه از حقایق این عالم کمی دانسته و اطلاع داشته باشی که در کدام یک از فرقه‌های 73 ملتی هستیم و بس؟!

-حال سؤال‌مان این است که هر کسی که سیّد است باید او را از فرزندان رسول الله بدانیم و بنامیم. مثل سید محمد علی باب!!! و یامثل آقا سلمان فارسی که رسول الله درباره‌ی ایشان فرمودند: سلمانُ مِنّا اهل البیت. کدام شان؟!

در فرقه‌ی ضاله‌ی اهل حقّ که خدمت‌تان عرض خواهم کرد که چند فرقه‌اند، در هر روستا و منطقه‌ای یک یا چند نفر سِمَتْ پیشوایی دارند که آن‌ها را سیّد می‌نامند. و این سیّدها به معنای

اسلامی کلمه یعنی از خاندان پیامبر نیستند. بلکه به خاطر پیشوایی که بر مریدان تحت نظر خود دارند «سیّد»‌نامیده می‌شود.

همشهری عزیز و گران‌قدرم! اهل حق‌های امروزی که من در مناطقی از کرمانشاه «سر پل ذهاب» و در زندان مواد مخدر در ایلام  با آن مواجهه و روبرو بودم به این قرار است:

«شیطان‌پرست‌ها و اهل حق و ...

1در بین ایل «گوران» در تبریز هستند. اینان شیطان را تقدیس می‌کنند و خوک را مقدس می‌شمارند و از گوشت آن می‌خورند و با طهارت مخالفند و غیره.

نکته قابل تأمل این است که بعضی از جوانان شیعه‌ی ما خواسته و ناخواسته شیطان‌پرست شده‌اند که با شکل‌هایی همچون: شکل مو، صورت، لباس، گردنبند و ... خودشان را برادر و رهرو راه شیطان می‌دانند شیطانی که از درگاه خداوند رانده شده، شیطانی که همه‌ی ما را با یک حالت و سحر و ایما و اشاره‌ای به طرف خودش می‌کشاند که پناه می‌بریم به خدای عزو جل، اللهم إنّی اَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشیاطینَ.

اما در حرمت گوشت خوک، که روایات بسیاری در آن وارد شده، بگذار این را خدمت شما عرض کنم.



1- ترجمه اقبال الاعمال، ج2،ص 944.

 


پنج شنبه 88 فروردین 27 , ساعت 10:9 عصر

                     

                                                       نقش سه شب در مقدرات

امام صادق علیه السلام فرمودند: سرنوشت (مقدر شدن) در شب نوزدهم است و محکم ساختن در شب بیست‌و یکم و امضاء (حتمی‌سازی)، در شب بیست و سوم.[1]

از امام صادق سؤال شد و عرض کردند: «آیا روزی‌ها در شب نیمه‌شعبان تقسیم می‌شوند؟».

امام فرمودند: «نه، به خدا چنین نیست، مگر در شب نوزدهم ماه رمضان و بیست‌ویکم و بیست‌و سوم. در شب نوزدهم، دو مجموعه به هم می ‌رسند و در شب بیست و یکم، «هر کار حکمت‌آمیزی فیصله می‌یابد»[2] و در شب بیست و سوم، از آن‌ها آنچه را اراده الهی باشد، حتمی می‌شود و آن، شب قدری است که خداوند فرموده: «بهتر از هزار ماه است»،[3] عرض کردند: معنای این که دو مجموعه به هم می‌رسند چیست؟

فرمودند: «آنچه را خداوند می‌خواندکه جلو یا عقب بیندازد و آن را اراده و مقدر کند، در آن شب، گرد می‌آورد».[4]

دعای روز نوزدهم رمضان

خدایا زیاد بگردان در آن بهره‌ی مرا از برکاتش و راه مرا به سوی خیرهایش آسان کن و ما را از پذیرفتن نیکی‌هایش محروم مکن، ای راهنمای به سوی حق آشکار.[5]

فضلیت شب 19 جمادی الثانی

شب نوزدهم جمادی الثانی، شب حامله شدن مادر پیامبراکرم- می‌باشد. چنان‌چه سیدبن‌طاووس به نقل از «کتاب النبوّة» حدیثی می‌آورد که چنین است: مادر رسول خدا- ، شب جمعه، 12 روز باقی مانده از جمادی الاول «19 جمادی الثانی» به سرورمان رسول خدا - حامله گردید.[6]

نماز شب نوزدهم ماه رجب

هر کس در شب نوزدهم ماه رجب 4 رکعت نماز ـ در هر رکعت سوره‌ی «حمد» یک بار، و آیه‌الکرسی 15 بار و سوره‌ی «قل هو الله أحد» 15 بار بخواند، خداوند همانند ثواب‌هایی که به حضرت موسی عطا کرده به او عطا می‌کند و در برابر هر حرف، ثواب یک شهید برای او نوشته شود و نیز خداوند سبحان همراه با فرشتگان سه بشارت به او می‌دهد: نخست: این که او را در جایگاه ایستادن مردم در قیامت رسوا نمی‌کند. دوم:این که از او حساب نمی‌کشد. سوم: این که بدون حساب وارد بهشت می‌شود و آن‌گاه که در پیشگاه خداوند متعال قرار می‌گیرد، خداوند بر او سلام فرستاده و می‌گوید: ای بنده من، بیمناک و اندوهگین مشو؛ زیرا من از تو خشنودم و ورود به بهشت برای تو آزاد است.[7]

فضلیت 19 روز روزه‌داری در ماه رجب

پیامبر می‌فرماید: هر کس 19 روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند کاخی از مروارید تازه در مقابل کاخ حضرت آدم و حضرت ابراهیم در بهشت جاودانه برای او بنا می‌نهد و او بر حضرت آدم و حضرت ابراهیم  سلام می‌گوید و نیز آن دو بزرگوار برای بزرگ داشت و ادای حق او، به او سلام می‌گویند و در برابر هر روز روزه، همانند 1000سال روزه‌داری [از ماه‌های دیگر] برای او نوشته می‌شود.[8]

نماز شب نوزدهم شعبان

پیامبر می‌فرماید: هر کس در شب نوزدهم شعبان 2 رکعت نماز، در هر رکعت «فاتحة الکتاب» 1 بار و آیة «قل اللهمَّ مالِکَ المُلکِ...»( 9) 5بار بخواند، خداوند همه‌ی گناهان گذشته و آینده او را می‌آمرزد و نمازهایی راکه بعد از این می‌خواند، قبول می‌کند و اگر پدر و مادر او در جهنم باشند، بیرون آورده می‌شوند.[10]

 



[1]- همان ص 371.

[2]- دخان:4.

[3]- قدر:3.

[4]- مراقبات رمضان ص 371-373.

[5]- مفاتیح الجنان ص 397.

[6]- ترجمه إقبال الاعمال، ج2، ص 707.

[7]- همان ص 821.

[8]- ترجمه اقبال الاعمال ج2، ص821.

[9]- آل عمران: 26 و 27.

[10]- ترجمه اقبال الأعمال، ج2، ص 944.


پنج شنبه 88 فروردین 27 , ساعت 10:6 عصر

 

 

 

                                               چند چیز موجب صحت بدن است:

1-‌ مسافرت کردن .                  2-‌ روزه گرفتن.

3-‌ خودداری از انداختن آب دهان در مسجد.               4-‌ کم خوردن.

5-‌ آب خوردن در روز در حال ایستاده.            6-‌ طعام نخوردن مگر در وقتی که گرسنه باشد.

7-‌ خودداری کردن از خوردن در حالی که هنوز سیر نشده است.

8-‌ جویدن طعام کاملا پیش از فرو بردن آن .

9-‌ در وقت خوابیدن دفع بول و غایظ نمودن.

10-‌ کم آب خوردن.

11-‌ خوردن میوه در اوایل فصل آن‌ها.

12-‌ حفظ کردن خود از سرما در پاییز و حفظ نکردن از سردی هوا در بهار.

13-‌ خوردن بیست و یک عدد مویز سرخ صبح ناشتا.

14-‌ خوردن آب باران.      15-‌ شستن دست پیش از خوراک.

16-‌ بعد از خارج شدن از حمام به قدم‌ها آب سرد ریختن.

17-‌ خوردن سه کف از آب گرم حمام.

18-‌ حج و عمره به جا آوردن.

19-‌ نماز شب خواندن.[1]

چند چیز نور چشم را زیاد می‌کند:

1-‌ قرآن خواندن از روی قرآن نه از حفظ.

2-‌ کُندر خوردن.

3-‌ خوردن به.

4-‌ پوشیدن کفش زرد.

5-‌ سرمه کشیدن.

6-‌ خضاب نمودن باحنا.

7-‌ تراشیدن موی سر از بیخ.

8-‌ مسواک نمودن.

9-‌ پیاز خوردن.

10-‌ شستن دست بعد از طعام

11-‌ مرزه با نمک خوردن.

12-‌ سیاه دانه با گردو خوردن.

13-‌ گوشت خوردن.

14-‌ نظر کردن به گیاهان سبز وسبزه.

15-‌ نظر کردن در آب روان و دریا.

16-‌ نظ ر کردن در صورت زیبا.

17-‌ نماز شب خواندن.

18-‌ گرفتن ناخن‌ها در روز پنج‌شنبه.

19-‌ خواندن آیه الکرسی[2].

ثواب روزه ماه رجب

کسی که نوزده روز از رجب را روزه بگیرد، خداوند برای او در بهشت، در مقابل کاخ آدم و ابراهیم علیه السلام کاخی از مروارید تازه برای او می‌سازد. او بر آن‌ها سلام می کند ،آنان نیز برای بزرگ داشت و ادای حقش بر او سلام می‌کنند. و در مقابل هر روز از روزهایی که روزه می‌گیرد، روزه هزار سال برای او نوشته می‌شود!(ثواب الاعمال ،ص 121).

ثواب روزه ماه شعبان

کسی که نوزده روز از شعبان را روزه بگیرد، هفتاد هزار کاخ از درّ و یاقوت در بهشت‌ به او می‌دهند.[3]

ثواب روزه ماه رمضان

هنگامی که روز نوزدهم فرا رسد فرشته‌ای از آسمان‌ها و زمین باقی نمی‌ماند. مگر این که برای زیارت قبرهای شما در هر روز از پروردگار خویش اجازه می‌گیرند و همراه با هر یک از فرشتگان هدیه و نوشابه‌ای است.[4]

شب قدر

امام باقرعلیه السلام  فرمودند: همانا علی علیه السلام شب قدر را در شب نوزدهم و ... می‌جست.



[1]- گنج‌های معنوی ص305.

[2]- همان ص307.

[3]- همان ص 135

[4]- همان ص 151.

 

 


پنج شنبه 88 فروردین 27 , ساعت 9:49 عصر

هنگامی که باب ظهور کرد، 18 نفر از کسانی که با او تحصیل کرده بودند به وی ایمان آوردند!! که با خود باب یک واحد یعنی 19 نفر می‌شوند و آن 18 نفر را به نام حروف حَی !!!!! می‌خوانند. برای این که اولا :این 18 نفر نخستین کسانی بودند که وسیله‌ی تبلیغ و انتشار آیین باب شوند، و ثانیا: کلمه‌ی حی به حساب جمل 18 می‌شود و همه‌ی این 18 نفر از طرف باب مستقیما هدایت شدند!!! و به اتفاق باب حواریون اولیه‌ی مذهب باب را تشکیل می‌دهند.

هر یک از این 19 نفر، 19 نفر دیگر را به قول بهائیان به راه راست هدایت کردند و لذا درصدد مذهب، شماره‌ی پیروان باب سیصد و شصت و یک (361) نفر گردیدند، که آن‌ها را عدد کل شی می‌گویند.

ادامه مطلب...

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ